روزاناروزانا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

فرشته زیبای من روزانا

17 ماهگی

عشقم   ماهگیت مبارگ.دخترم دیگه بزرگ شده خانمی شده   خیلی قشنگ حرف میزنی.تازگی جمله میگی.مثلا وقتی دسشویی میکنی میگی مامان دیش دام.الهی قربونت برم تازه ترس داره حالیت میشه.وقتی میترسی میگی ترسیدم ترسیدم بعد خودت میگی نترس نترس. عاشق پرحرفیتم.بعضی وقتها خیلی حرف میزنی.بیرون خیلی دوست داری. بیشتر غروبها با بابا میری خرید من به کارهام میرسم.خیلی عشقی دخترم روز به روز نازتر میشی و من بیشتر عاشقت میشم 30تیر تولد خاله صدیقه بود.اینجا روزانا داره شمع فوت میکنه.خوش گذشت یه روز صبح که عشقم میخواست بره خونه پرستارش ...
27 مرداد 1394

روز دختر

دختران فرشتگانی هستند  از آسمان برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان این روز بر دختران دیروز و مادران امروز و همه دخترهای خوشگل مبارک . . .   دختر قشنگم روزت مبارک عشق زندگیم روزت مبارک میشــــه اسـم پاکتو / رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید / تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت / تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو / رو تن گلهــــا کـشید روز دختر مبارک     ...
25 مرداد 1394

بی خوابی روزی جون

دخترکم نمیدونم چرا دیشب نمیخوابیدی.دیروز وقتی از سر کار برگشتم غروب دیگه نخوابیدی شب ساعت 10 گرفتی خوابیدی.یهو ساعت 11.30 بیدار شدی یخورده با هم بازی کردیم.من خیلی خسته بودم. کلی حسنی برات گذاشتم نگاه کردی ولی نخوابیدی که نخوابیدی. هی منو صدا میزدی .مامان...مامان.میگفتم بخواب ساکت میشدی بعد دوباره مامان ...مامان. خیلی عصبی بودم کلی بهت غر زدم. تا حالا اینطوری باهات رفتار نکرده بودم.بابا هم   سعی کرد  بخوابونتت ولی نشد.ساعت نزدیک 3 شده بود یهو سرت داد زدم. یواشکی داشتی گریه  میکردی خیلی ناراحت شدم.الان که دارم مینویسم خیلی از کار دیشبم ناراحتم.    ...
18 مرداد 1394

مرداد 94

روزانا جون و السا جون در حال بازی کردن یه شب رفتیم خونه خاله هانیه (همکار مامان) که شما بچه ها با هم بازی کنین.خیلی بهت خوش گذشت. کلی با هم بازی کردین .در ضمن شما دوتا روزها هم باهم خونه مامان جون(خانم رضاپور) هستین. روزی جونم سرما خورده.اینم چشمهای پف کرده دخترم.قربونت بشم که همش میخندی.چند روز تب میکردی بعد هم سرفه.خداروشکر الان بهتری.وقتی مریض میشی من و بابات حسابی بهم میریزیم.گفتم بابات یاد نفسم افتادم که به بابا میگی بابات چون من میگم. دیشب با عشم رفتیم خرید.برات کفش ،جوراب، کلاه،انگشتر کیتی،کش مو، کلی کتاب و مداد رنگی خریدم. نفسم عاشق کفشی.وقتی پات کردم سریع راه ا...
13 مرداد 1394
1